الان مدتی که کیان کتاب داستان هاش را بر می داره (آنهایی که دوست داره مثل فرانکلین) و درست مثل لحن خودم شروع می کنه به خواندن . وقتی می خونه خیلی لذت می برم.
سه شنبه دوم خرداد پدر مرخصی گرفت تا کارهای نقل و انتقال خانه مرزداران را انجام بدهد بعد از ظهر هم بههمراه دایی و کیان رفتند پارک آبی پارس . به کیان خیلی خوش گذشته بود و با هیجان این موضوع را
پسرم بزرگ شده، خودش تنهایی حمام می رود و خودش را می شوره. دیشب باباش راصدا می زد که بیا پشتم را بشور . فکرش را که می کنم کیان کوچولویی که تا چند روز پیش برای حمام رفتن گریه می کرد یا وقتی هم می آمد برای شستن باید کشتی باهاش می گرفتی حالا خودش به تنهایی حمام می کند.